چیزهایی هست که تعریف دارد . توصیف دارد . می شود در موردش گفت . نوشت . می شود حتی آنرا رسم کرد . تشریح کرد . می شود آن را توضیح داد . تفسیر کرد .
چیزهایی راحت و آسان و چیزهایی نیز سخت و دشوار . بهرحال اما می شود آنها را گفت . نوشت . می شود کشید . چیزهای سختی که هم می شود کشید هم می شود کشید . مثل جیغ . که هم صدا دارد و هم تصویر . مثل آن تابلوی نقاشی معروف . بعضی حتی اسم هم دارد . مثل جیغ بنفش .
و یا چیزی هایی مثل ترس . که آنهم تابلوی معروفی دارد . یا همین هیچ خودمان . که پرویز تناولی مجسمه های مختلفی از آن ساخته است . و چیزهای دیگری که لابد من ندیده ام و از آنها خبر ندارم .
و چیزهایی هم هست که راحت تر است . توصیف و توضیح شان آسان تر است . چیزهایی که می شود راجع به آنها ساعتها صحبت کرد یا صدها صفحه مطلب نوشت . چیزهایی که حتی جمی شود راجع به آنها فیلم و سریال ساخت . چیزهایی مثل کشتن . بردن . خوردن . چیزهایی مثل دوست داشتن . عشق . ایثار ...
حتی چیزهایی که ممکن است به زبان نیایند . و یا اینکه نشود آنها را با ترسیم شکل تشریح کرد . اما همین چیزها را می شود با زبان موسیقی بیان کرد . چیزهایی مثل بعضی احساسات و حالات و درونیات .
اما یک چیز هست که به هیچ وجه من الوجوه نمی شود آن را گفت یا نوشت . یا که فیلمش را ساخت . نمی شود حتی شکلش را کشید . چیزی که هست و نیست . چیزی که نمی شود از آن هیچ تجسم و تصوری را به مخاطب داد . نه در بیان و نه در کلام . نه در تصویر و نه در فیلم . نه در موسیقی و نه در هیچ چیز دیگر .
و آن یک چیز دق است . دق . که نه گفتنی است و نه دیدنی . حتی اگر آیینه دق داشته باشی . حتی اگر شاعری گفته باشد دق که ندانی که چیست آن گرفته ام خانم زیبا !
برچسب : نویسنده : kyghobada بازدید : 157